کد مطلب:315826 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:186

من سقای تشنه کامانم
وقتی كه صدای العطش تشنه كامان را شنید، مشكی برداشت و رو به فرات نهاد در آن حال این رجز را می خواند:



لا ارهب الموت اذ الموت رقا

حتی اواری فی المصالیت اللقا



نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا

و لا اخاف طارقا ان طرقا



بل اضرب الهام و أفری المفرقا

انی أنا العباس اغدو بالسقا



و لا اخاف الشر عند الملتقی [1] .

روزی كه مرگ برسد از آن نمی ترسم و در میان مردان كارآزموده سخت غوطه ور می شوم.

جانم را سپر برگزیده پاك قرار می دهم و از كسی نمی ترسم.

شمشیر می زنم و تارك دشمن را می شكافم، من عباسم كه معروف به سقا هستم.

در روز نبرد نمی ترسم.



[ صفحه 123]




[1] رمز المصيبة، ج 2، ص 223.